سفارش تبلیغ
صبا ویژن

متال.هخامنشی.عکس.شعر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

اولین نامه

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام خدمت همه ی شما عزیزان

این اولین یادداشتمه.من زیاد پر حرف نیستم.دوس دارم راسته برم سر اصل مطلب.تو این سایت از امروز همه چی پیدا میشه

نمی دانم چه می خواهم بگویم;

زبانم در دهانِ باز,بسته است

درِ تنگ قفس باز است وافسوس

که بال مرغ آوازم شکسته است

نمی دانم چه می خواهم بگویم;

غمی در استخوانم می گدازد

خیال ناشناسی آشنا رنگ

گهی می سوزدم, گه می نوازد

گهی در خاطرم می جوشد این وهم

-زرنگ آمیزی غمهای انبوه-,

که در رگهام,جای خون,

روان است سیه داروی زهراگین اندوه

فغانی گرم و خون آلوده پر درد

فرو می پیچیدم درسیٍٍٍٍنه ی تنگ,

چوفریاد یکی دیوانه ی گنگ

که می کوبد سرشوریده بر سنگ

سرشکی تلخ وشور,از چشمه ی دل

نهان در سینه , می جوشد شب و روز

چنان مار گرفتاری که ریزد

شرنگ خشمش از نیش جگر سوز

پریشان سایه ای آشفته آهنگ

ز مغزم می تراود گیج وگمراه

چو روح خوابگردی مات و مدهوش

که بی سامان به راه افتد شبانگاه

درون سینه ام دردی است خونبار

که همچون گریه آلود

نمی دانم چه می خواهم بگویم

نمیدانم چه میخواهم بگویم